معنی یکی پس از دیگری

حل جدول

یکی پس از دیگری

متناوب

پی در پی


دیگری

غیر

واژه پیشنهادی

لغت نامه دهخدا

یکی یکی

یکی یکی. [ی َ ی َ / ی ِ ی ِ] (ق مرکب) یکی پس از دیگری. به توالی. پی هم. || فرداً فرد. هریک جداجدا. یکی بعد دیگری.


دیگری

دیگری. [گ َ] (ص نسبی) غیر. مقابل خود. آنکه جز تو یا او و یا من است. کسی یا چیزی جزاین. جز ما. جز او. جز شما. جز ایشان. غیر ایشان. (یادداشت مرحوم دهخدا). کس دیگر. (ناظم الاطباء). شخص دیگر یا چیزی جز آنچه من و شما میدانیم:
بتو بیش از تو گر زری دادند
دانکه از بهر دیگری دادند.
اوحدی.
خدا را داد من بستان از او ای شحنه ٔ مجلس
که می با دیگری خورده ست و با من سرگران دارد.
حافظ.
گر دیگری بشیوه ٔ حافظ زدی رقم
مقبول طبع شاه هنرپرور آمدی.
حافظ.
گر پنج نوبتت بدر قصر میزنند
نوبت به دیگری بگذاری و بگذری.
حافظ.

دیگری. [گ َ] (اِ) خراج و مالیات اشجار و مانند آن. (ناظم الاطباء).

فرهنگ معین

یکی یکی

یکی پس از دیگری، فرداًفرد، هر یک جداجدا. [خوانش: (یِ. یِ) (ق مر.)]

فرهنگ فارسی هوشیار

یکی یکی

‎ یکی پس ازدیگری: حوادث زندگیش یکی یکی از جلوچشمش رژه میرفتند، فردافرد هریک جداجدا.


دیگری

جز ما، جز این، جز ایشان، غیر ایشان

فرهنگ عمید

دیگری

کس دیگر، شخص دیگر،


پس

بنابراین: او بیمار شد، پس به مدرسه نرفت،
آنگاه، آنگه، بَعد از آن: بچه‌ها بلند شدند، پس استاد آمد،
(اسم) عقب، پشت‌ سر: تنِ من جمله پسِ دل رود و دل پس تو / تن هوای دل و دل جمله هوای تو کند (منوچهری: ۲۷)،
(اسم) پشت،
(صفت) [قدیمی] عقب‌مانده،
(صفت) [قدیمی] دیر،
* پس افتادن: (مصدر لازم) [عامیانه]
غش کردن، عقب افتادن، پس ماندن،
به پشت افتادن،
* پس افکندن: (مصدر متعدی) [قدیمی] = * پس انداختن
* پس انداختن: (مصدر متعدی)
[عامیانه] به وجود آوردن بچه، به دنیا آوردن،
عقب انداختن،
پس‌انداز کردن،
* پسِ پشت:
پشت سر، عقب سر،
دنبال،
* پس دادن: (مصدر متعدی)
رد کردن چیزی که از کسی گرفته شده، بازگردانیدن،
ادا کردن،
آب بیرون دادن کوزه یا ظرف دیگر، تراوش کردن،
* پس رفتن: (مصدر لازم) به عقب بازگشتن، عقب رفتن،
* پس زانو نشستن: [مجاز] در گوشه‌ای نشستن و زانوها را در بغل گرفتن: پس زانو منشین و غم بیهوده مخور / که ز غم خوردن تو رزق نگردد کم‌وبیش (؟: لغت‌نامه: پس زانو نشستن)،
* پس زدن: (مصدر متعدی)
عقب زدن،
دور کردن چیزی از روی چیز دیگر،
* پس ستاندن: (مصدر متعدی) [قدیمی] = * پس گرفتن
* پس ستدن: (مصدر متعدی) [قدیمی] = * پس ستادن
* پس سر: پشت سر، عقب سر، قفا،
* پس فتادن: (مصدر لازم) [قدیمی] = * پس افتادن
* پس فرستادن: (مصدر متعدی)
بازگردانیدن، عودت دادن،
رد کردن چیزی که کسی فرستاده،
بازگرداندن چیزی که از کسی گرفته‌شده،
* پس کردن: (مصدر متعدی) [قدیمی] کنار زدن، یک‌سو کردن کسی یا چیزی از جایی،
* پس کشیدن: (مصدر لازم) = * پس رفتن
* پس گرفتن: (مصدر متعدی)
گرفتن چیزی که به کسی داده شده، واستدن،
چیزی را که فروخته شده از خریدار گرفتن و پول آن را رد کردن،
* پس ماندن: (مصدر لازم) عقب ماندن، عقب افتادن، دنبال ماندن،
* پس نشاندن: (مصدر متعدی)
به عقب راندن،
کسی را پس ‌زدن و دور کردن،
سپاهیان دشمن را شکست دادن و دور کردن،
* پس نشانیدن: (مصدر متعدی) [قدیمی] = * پس نشاندن
* پس نشستن: (مصدر لازم)
خود را پس کشیدن،
در جنگ شکست خوردن و عقب‌نشینی کردن،

فارسی به ایتالیایی

فارسی به آلمانی

دیگری

Andere, Anderer, Ein anderer, Ander, Andere, Anderen, Sonstig, Zusätlich

فارسی به عربی

معادل ابجد

یکی پس از دیگری

354

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری